فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
بارانباران، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

Zendegi ma

فاطمه زهرای عزیزم

فاطمه زهرای عزیزم سلام عزیزم.دیروز تو مدرسه حرف نون را یادگرفتی بنویسی.خوشحال بودی که دیگه اسم خواهرت را بلدی بنویسی.خانم کیانی هم گفته بود برای آموزش حرف نون خودتونم نون بیارید مدرسه.من و بابا هم رفتیم برات نون باگت کوچیک خریدیم 30 تا وبا خودت نون وپنیر آماده کردیم و روشو سلفون کشیدیم تا ببری مدرسه و به دوستات هم بدهی.امروزم که اردوی باغ گلها داشتین برای یادگیری درس گیاهان علوم خودت که میگی خیلی خوش گذشت.انشاالله همیشه خوش باشی عزیز دلم ...
8 آذر 1396

به بارانم

به باران سلام عزیزم .دیشب گذاشتمت خونه مامانجون و رفتم با بابا برچسب بخریم برای ویترین وقتی برگشتیم و اوردمت خونه دیدم وقتی میشینی نمی افتی البته هنوز یکم تعادل نداری و به چپ و راست کج میشی ولی فکر کنم تا یک هفته دیگه خوب خوب بتونی بشینی.هنوزم روزا گریه میکنی و نمیزاری کارای خونه را انجام بدم.از یک ماهگی به بعد اینطوری شدی که مدام باید بغلم باشی.یه روزایی دیگه واقعا خسته و کلافه میشم .میگم ولت کنم هرچی دلت خواست گریه کنی اخه کلی کارای خونه و ناهار پختنم میمونه ولی تا یکم گریه میکنی بازم دلم نمیاد و بیخیال ناهار و کارا میشم و میام بغلت میکنم.به امید روزی که یکم خودت خودتو سرگرم کنی و کاری به من نداشته باشی بگو به همین خیال باش مامانی...
8 آذر 1396

دادن شیشه شیر

سلام امروز میخوام از تجربه خودم راجع به دادن شیشه شیر به نوزاد بگم. دختر اولم فاطمه زهرا روز دومی که به دنیا اومده بود و برده بودیمش خونه شب تب کرد و بیحال بود و همش میخوابید ما نگران بردیمش دکتر. دکتر گفت به علت خوب شیر نخوردن تب کرده و بیحاله وتا شیر مادرش راه بیفته بهتره شیر خشک با قاشق بهش بدین بخوره ولی خب سخت بود برا همین با شیشه بهش شیر دادیم حالش خوب شد ولی من خودم حالم خوب نبود احساس بیماری داشتم ،احساس ضعف شدید،بیحوصله بودم ودلم نمیخواست هیچ کس جز مامانم و همسرم را ببینم اره درست فهمیدید من افسردگی پس از زایمان داشتم وخبر نداشتم حوصله شیر دادنم نداشتم برا همین بیشتر مواقع یا شیر خودمو میدوشیدم و با شیشه میدادم یا شی...
27 مهر 1396

شیر نخوردن نوزاد

وقتی باران به دنیا اومد تا 50 روز هیچ مشکلی نبود.شیر میخورد و میخوابید هر دو ساعت یه بار برا شیر بیدار میشد شیر میخورد و میخوابید اگه هم بیدار بود نیم ساعت بعدش میخوابید.ولی معلوم نشد یک دفعه چی شد که ریفلاکسش شدید شد.بالا نمی اورد ولی صدای اومدن شیر توی مریش شنیده میشد (مثل ببخشید ترش کردن خودمون).چندتا دکتر عوض کردم داروهای معده میدادن .رانیتیدین بدترش کرد مدام گریه میکرد.با لانسوپرازول یکم بهتر شد ولی بعد یه مدت دوباره مثل اولش شد .شبها هم بیدار میشد و گریه میکرد وشیر نمیخورد.یه برنامه موبایل از بازار گرفتم به اسم خواب نوزاد که صداهای مختلفی داشت اونو که میگذاشتم شیر میخورد.تا اینکه تو یه سایت که سوال های مادرها بود دیدم نوشته برای ریفلا...
26 مهر 1396

معرفی

سلام به همه من مامان 2 تا دختر گلم به نامهای فاطمه وباران . فاطمه 18 خرداد 90 و باران 9 اردیبهشت 96 دنیا اومدن این عکس بارانه اینجا 4 ماهشه اینم فاطمه است روز شکوفه ها...
26 مهر 1396
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Zendegi ma می باشد